شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
روی لـعل لب تو لـختِ جگـر می بـیـنم دور چـشـمـان کـبـود تـو اثـر می بـیـنم زخـم ها روی جـگـر داشتی و دَم نَزَدی حـاصل خـون دلـت را چـقـدر می بینم قتل صبری که تو را کُشت غـمِ زهرا بود جگـرت را ز همه سـوختـه تـر می بینم چه شـده یوسف ما حـال دگرگـون دارد این چه حالی است تو را زیرو زبرمی بینم چهره ات سبز شد و حال تو شد حال وداع رنگ رخسار تو را زنگ خطرمی بینم این چه زهری است که غمهای چهل ساله رسید طشت را در بر تو دشت جگر می بینم گـوئـیا محـتـضـرم مـخـتصری می ماند داغـت انگـار به هـنگـام سحر می بینم بـه حسـینم برسانید حسـن رفـتـنی است مـقـتـلت را حـسنـم کوچه و در می بینم نـه فـقـط یـار نــداری که کـند دفـع بـلا همسرت را به حرم خصم دگر می بینم کُـشـتـنـت تــوطـئـۀ آکــلـة الاکـباد است این چه ظلمی ست که بر قرص قمر می بینم ترسم این قوم دَغا دست به شمشیر بَرند روز تشیـیع تـو را روز شَـرَر می بینم پیـش چـشـمان هــمه آل بنی هـاشـمـیان سخـت عـبـاس تو را دیـدۀ تـر می بینم |